بازتاب اين دغدغه را ميتوان در بيانات امام خامنهاي مشاهده نمود: «كساني اينطور وانمود ميكنند نسلي كه روي كار ميآيد (كه اصطلاحاً به آن نسل سوم انقلاب ميگويند) پشتكرده به انقلاب و رويگردان از ارزشهاي ديني است يا اگر هم نيست، بهطور اجتنابناپذيري اينگونه خواهد شد! بنده صد درصد حرف آنها را رد ميكنم. نه اينكه من عوامل فسادبرانگيز فرهنگي را نميبينم يا نميشناسم يا از آنها خبر ندارم، نخير، بنده از ماهواره و اينترنت و رمانها و فيلمها و آهنگها و حرفهاي فاسد كاملاً خبر دارم و آنها را دستكم نميگيرم. من عمرم را در ميان جوانان گذراندهام. از دوراني كه خودم جوان بودم با جوانان دانشگاهي كه خارج از محيط ما بودند، ارتباط برقرار كردم تا امروز هم ارتباط من با جوانان قطع نشده است. بنابراين ميدانم حالوهواي جواني چيست و امروز در فضاي جواني ما چه ميگذرد، اما معتقدم نسل كنوني امروز اينقدر هم آسيبپذير و شكننده نيست. اين را بد فهميدهاند. اين نسل در محيطي بار آمده كه از محيط سي سال و سيوپنج سال قبل بهمراتب پاكيزهتر و بهتر است. كساني كه در اين محيط متولد شدهاند، به بركت هدايت ديني، توانستند آن كار عظيم را انجام دهند و آن ايمانهاي پولادين و استوار را عرضه كنند. من معتقدم كه اين نسل نسبت به آن نسل، در محيط بهتري پرورشيافته و آمادگيها و آگاهيهاي بهمراتب بهتر و بالاتري دارد. بنده وقتي حدود بيست سالم بود، هرگز آگاهيهايي كه امروز شما جوان بيستساله داريد، نداشتم. امروز جوان ايراني، آگاه و بامعرفت و بصير و سياسي و اهل تحليل است و از همه بالاتر، باايمان است.» (12 ارديبهشت 1380) نظريهپردازان غربزده تلاش وافري جهت تطبيق انقلاب اسلامي با نظريههاي موجود انقلابات و گسست نسلها داشتهاند تا چنين وانمود شود كه گذر زمان و فروكش كردن هيجانات اوليهي انقلاب، همانند بسياري ديگر از جنبشها، نسلي را پديد ميآورد كه گزارههاي آرماني نسل پيشين خود را برنميتابد و آن را رد ميكند. رهبر معظم انقلاب اسلامي در پاسخ به اين شبهه، در همان زمان ميفرمايند: «يكي از حرفهايي كه امروز محور جنگ رواني دشمن است (كه لازم است آن را بگويم)، اين است كه ميگويند نسل سوم انقلاب از ايدههاي انقلاب جدا شده است! بعد به دنبالش يك فلسفه هم ميگذارند (مثل همهي فلسفههاي قلابي و دروغين و جعلي كه فقط براي توجيه يك حرف دروغ و غلط درست ميكنند) تا كسي جرئت نكند بگويد اين حرف غلط است. ميگويند اين حرف متكي به يك فلسفه است! آن فلسفه چيست؟ آن فلسفه اين است كه همواره در همهي انقلابها، نسل سوم از آن انقلاب رو برگرداندهاند! حرف دروغ، حرف غلط، حرف چرند! كدام انقلابها را ميگوييد؟» (9 اسفند 1379) معظمله سپس به بررسي اين ادعا در مورد انقلاب فرانسه پرداختهاند: «در سال 1789، در فرانسه انقلاب شده، اما نه نسل سوم، نه نسل دوم، بلكه همان نسل اول از انقلاب برگشتند! بعد از چهار پنج سال، يك حركت عليه انقلابيونِ اول به وجود آوردند و سه چهار سال قدرت را قبضه كردند. باز بعد از چهار پنج سال عليه آنها فعاليت شد. به سال 1802 كه رسيد، چنان ماهيت اين انقلاب دگرگون شده بود كه كسي مثل ناپلئون توانست بيايد و تاج پادشاهي را روي سرش بگذارد! يعني كشوري كه عليه سلطنت مبارزه كرده بود و لويي شانزدهم را زير گيوتين گذاشته بود، بعد از ده دوازده سال، وضعش بهگونهاي شد كه ناپلئون بناپارت آمد و تاج شاهي را بر سرش گذاشت و خودش را امپراتور ناميد و سالها هم در آن كشور حكومت كرد. بعد هم تا نزديك به هشتاد نود سال رژيمهاي سلطنتي (البته سلطنتهاي گوناگون و سلسلههاي مختلف) در فرانسه پابرجا بود كه دائماً در حال جنگ و ابتذال و فساد بودند! آن انقلاب به نسل سوم كه هيچ، به نسل دوم هم نرسيد، چون پايههاي انقلاب، پايههاي سستي بود. امروز بعد از گذشت دو قرن، بعضي كسان در جمهوري اسلامي خجالت نميكشند، ميآيند ايدههايي كه در زمان خودش يك انقلاب را نتوانسته بود به سامان برساند، با تيتر درشت به انقلابيون ايران تقديم ميكنند؛ انقلابيوني كه توانستهاند عظيمترين انقلاب را با پايههاي مستحكم به وجود آورند و سالهاي متمادي، آن را در مقابل توفانها حفظ كنند.» مثال ديگري كه ايشان مدنظر قرار ميدهند، انقلاب روسيه است: «انقلاب اكتبر شوروي هم به نسل سوم نرسيد. هنوز شش هفت سال از پيروزي انقلاب نگذشته بود كه استالينيسم بر سرِ كار آمد. استاليني بر سرِ كار آمد كه امروز در دنيا هركس را بخواهند به گردنكلفتي و زورگويي و ظلم و بيملاحظگي و دوري از انسانيت متهم كنند، به استالين تشبيه ميكنند! درست هم هست. استالين واقعاً مظهر اين صفات بد بود. حكومت بهاصطلاح كارگري، كه براي طبقات ضعيف تشكيل شده بود، به حكومت استبدادِ مطلق فردي تبديل شد! استالين حتي به حزب كمونيست هم كه در نظام شوروي همهكاره بود، اجازه نميداد كه در زمينههايي تصميمگيري كند. با آن وضعيت خشن و عظيم، استالين يك حكومت مطلقهي سيوچندساله را ادامه داد، هيچكس هم جرئت نداشت اعتراض كند. شايد شما ماجراي آن تبعيدهاي عجيب را شنيده باشيد. اولين كتابي كه بعد از فروپاشي حكومت شوروي در تشريح اوضاع اختناقآميز دوران اتحاد جماهير شوروي منتشر شد، يك رمان است دو جلدش به فارسي ترجمه شده كه من آن را خواندهام، بسيار هم قشنگ نوشته و اوضاع آن زمان را تشريح كرده است. اين تازه مربوط به اوضاع بعد از استالين است كه وضعيت كاملاً فرق كرد، اما روش آن استبداد باقي ماند. بنابراين مسئلهي نسل دوم و سوم و اين حرفها نبود. همان اوايل كار، همهچيز از دست رفته بود.» (9 اسفند 1379) معظمله همچنين در ادامه، در ابطال اين ادعا تأكيد ميكنند: «اين كدام فلسفه است، با كدام انقلاب تطبيق شده و در كجا تجربه شده كه نسلهاي سوم انقلاب، از انقلاب برميگردند؟ نخير، اين بسته به اين است كه ايدهي آن انقلاب چه باشد. اگر ايدههاي يك انقلاب بتواند نسل دوم و سوم و دهم را بهخاطر اصالت و صحت خود قانع كند، آن انقلاب عمر ابدي خواهد داشت. ايدههاي انقلاب اسلامي، ايدههايي هستند كه عمر ابد دارند. عدالتخواهي هيچوقت كهنه نميشود، آزاديخواهي و استقلالخواهي هيچوقت كهنه نميشود، مبارزه با دخالت بيگانگان هيچوقت كهنه نميشود. اينها ايدههايي است كه هميشه براي نسلها جاذبه دارد. تئوريسينهايشان نشستند بافتند، سادهلوحان هم در اينجا باور كردند، گفتند نسل سوم انقلاب ايدهها را پس ميزند و چون جاذبهي انقلاب كم ميشود، ما ميتوانيم برويم انقلاب را از دست انقلابيون خارج كنيم و به دست خودمان بگيريم! خودمان، يعني چه كساني؟ يعني كساني كه قبل از انقلاب، سالها بر اين كشور مسلط بودند! من ميگويم اين فكر، بسيار سادهلوحانه و ابلهانه است. مطمئن باشند همان شور و هيجان و ايمان و عواطفي كه در نسل جوانِ آن روز وجود داشت و توانست آن كار را بكند، در اين نسل جوان هم موجود است. بدانند هر سنگي به سمت انقلاب پرتاب كنند، كمانه ميكند و به سر و روي خودشان برميگردد. انقلاب كهنه نميشود و آتش انقلاب آنگاه كه با انبار پنبهي پوسيده آنها درگير شود، باز هم تازه خواهد بود و خواهد سوزاند.» (9 اسفند 1379) هرچند تهاجم فكري و فرهنگي غرب و نيز برخي تحولات داخلي سبب شد شاهد ريزشهايي در صف انقلاب باشيم، اما برخلاف آمال و آرزوهاي دشمن و نيز برخي پيشبينيها، نسل سوم انقلاب اسلامي، نسلي وفادار به آرمانها و بلكه پيشروندهتر و پيشبرندهتر از نسل گذشته است. اين ادعا نه گزافه و مجامله است، بلكه به دلايلي منطقي، مستدل و مستند است كه در ادامه، بالاجمال بدانها اشاره خواهد شد. 1. برخلاف دههي اول انقلاب كه غلبهي احساسات موجب ميشد برخي احتمالاً با عمقِ كمِ معرفتي با شعارهاي انقلاب همراه شوند، اكنون ديگر از آن هيجانات اوليه خبري نيست و آرمانگرايي نسل سوم كاملاً عقلاني و مبتني بر منطق است. طبعاً اين آرمانخواهي بهمراتب راقيتر از دورهي پيشين است. 2. نسل سوم از چالشهاي تكنوكراسي، تجديدنظرطلبي و فتنه 88 عبور كرده و همچنان بر سر آرمانهاي خود ايستاده و طبعاً معرفت انقلابي آن بسيار مستحكمتر است. 3. ثالثاً انقلاب در تداوم عمر خويش، در طي سيوشش سال گذشته، متكامل شده و با موضوعات و مسائل جديدي مواجه شده است كه نسل سوم با آنها بيشتر آشنا شده است. علاوه بر اينها، شاخصههاي عمومي پيشرفت كه در حوزهي توليد دانش، اقتدار نظامي و علمي و نيز جبههي فرهنگي انقلاب به دست آمده، عمدتاً متكي به قشر جوان و نسل سوم انقلاب اسلامي بوده است كه اينها همه مؤيد ادعاي پيشگفته است. اين مقاله را با بياني از رهبر معظم انقلاب به پايان ميبريم كه در تبيين نقش نسلهاي متمادي در تكامل انقلاب اسلامي ميفرمايند: «تحولات بزرگي در جامعه رخ ميدهد كه نمونهي بارزش انقلابهاي سياسي و اجتماعي است. اين تحول را كي به وجود ميآورد؟ يك نسلي به وجود ميآورد كه البته معلول شرايطي است كه براي آن نسل پيش آمده، اما براي نسل قبل و نسلهاي قبل پيش نيامده بود؛ مثل انقلاب اسلامي. يكي از دو حال پيش خواهد آمد: يا اين است كه وقتي اين تحول بهوسيلهي اين نسل به وجود آمد، نسلهاي بعدي اين را پي ميگيرند، دنبال ميكنند، تكميل ميكنند، ادامه ميدهند. در اين صورت، اين يك جريان ماندگاري خواهد شد: و امّا ما ينفع النّاس فيمكث في الأرض خواهد شد؛ يعني جايگزين ميشود، مستقر ميشود. يا اين است كه نه، نسلهاي بعد تحت تأثير عوامل گوناگون، كار را دنبال نميكنند، دچار ركود ميشوند، دچار انحراف ميشوند، دچار زاويه ميشوند. در اين صورت، آن تحول فوايدش را براي مردم از دست ميدهد و خسارتهايي كه بالأخره در يك تحول پيش ميآيد، براي مردم ميماند و جبران هم نميشود. كليِ مسئله اين است. خب، اين تا حالا تحقق پيدا كرده. از حالا به بعد چي؟ از حالا به بعد، تكليف نسل جوان كنوني و عمدتاً دانشجويي، همين است كه اين خط را در همان جهتگيري، بهسوي تكاملِ بيشتر ادامه بدهد و پيش ببرد. اين مشخص ميكند كه در محيط دانشجويي تكليف ما چيست. كار مال شماست. اين نسلي كه ماها در آن حضور داشتيم و فعال بوديم و نيروي جواني داشتيم و جوانيمان را مصرف كرديم، رو به اضمحلال است، مثل همهي چيزهاي عالم، رو به فنا و زوال است. نسلي كه امروز اين حقيقت را تحويل ميگيرد، شما هستيد؛ جوانهاي امروز، دانشجوهاي امروز هستند. در آينده، مسئوليتهاي كشور با شماست. طراحان كشور، تصميمگيران و تصميمسازان، شماها خواهيد بود. ميتوانيد همين راه را ادامه بدهيد، آن را به تكامل برسانيد، از ظرفيتهاي استفادهنشده استفاده كنيد، خلأها را پر كنيد. ميتوانيد هم اين كار را نكنيد. نسل جوانِ امروز ميتواند تصميم بگيرد بر بيعملي. البته چنين تصميمي نخواهد گرفت، من شك ندارم. نسل جوان بهخاطر ريشهي ديني اين حركت و پايهي مستحكم اعتقادي اين حركت، اين راه را ادامه خواهد داد. براي اولينبار در تاريخ انقلابهاي گوناگون در دنيا، انقلابي به وجود آمده است و خودش را به دنيا عرضه خواهد كرد و حرف اول و اصول و ارزشهاي اوليهي خودش را با همهي وجود، بدون انقطاع استمرار بخشيده و انشاءالله آن را به هدفهاي نهايي خودش ميرساند.» (19 مرداد 1390) منبع: سايت تحليلي تبييني برهان
نظرات شما عزیزان: